- میسر کردن
- فراهم کردن
معنی میسر کردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گرفتار کردن بندی کردن دستگیر کردن گرفتارکردن دستگیر کردن بحبس و بند در آوردن
شدنی بودن، فراهم بودن
پراشیدن
سیجیدن اقدام کردن به امری که احتمال خطری در آن باشد
زنده بودن
خازیستن
دو رنگ کردنسیاه و سفید کردن ابلق ساختن: عدل تو سایه ایست که خورشید را ز عجر امکان پیسه کردن آن نیست در شمار. (انوری)
دست بسرکردن کسی را از سرباز کردن
تولید کردن شیار در زمین برای زراعت
مسخره کردن، معطل کردن
آماده ساختن، مهیا کردن
در کشاورزی شخم زدن زمین برای زراعت، شیاریدن
تنگ دل کردن، اندوهگین کردن، تیره و تار کردن
کیسه کشیدن در حمام دلاکی کردن، سرزنش کردن
بردن در بازی نرد بطوری که همه مهره هایخود را بردارند و حریف نتواند هیچ مهره را خارج کند
بصورت جسم در آوردن
اختیار دادن مختار کردن: خدای تعالی رسول فرستاد و ایشان رامخیر کرد
فتوی دادن و نوشتن محضر: شعرم به زر نوشتند آنجا خواص مکه بر بی نظیری من کردند حاج محضر. (خاقانی)
خازستن خازاندن سر شتن، بایا دانستن
بهین کردن غوغا کردن (غوغا پارسی است)
گذشتن عبور کردن، کتاب و رساله ای را سریعا مطالعه کردن
به مرمر افتادن
بشکل درخت در آوردن: پس موم خواست و از آن نگین نقش برگرفت. طلسمی از آن پدید آمد مشجر کرده، درختکاری کردن
فرو گرفتن چیره شدن مسخر ساختن: عاقبت شیراز و تبریز و عراق چون مسخر کرد وقتش در رسید. (حافظ)
نگارندن با نگاره آراستن
تکرار کردن دوباره یا چند باره کردن بارها انجام دادن: (عنبسه میگوید: مرا خنده آمد و جواب نگفتم بار دیگر همین سخن مکرر کرد) (جوامع الحکایات. 72: 1)
نشاختن فرمودن مقررداشتن: (نواب سلطان ابراهیم میرزا را مقرر کرد که با تفاق... در ایوان عدل نشسته مهمات حسابی خلایق و امور خیریه ممالک را فیصل دهند) (عالم آرا. چا. امیرکبیر. 207: 1)
تیره کردن، دلگران کردن
سحر کردن افسون کردن، دست انداختن: (عده ای از جوانان پیر مرد را کاملا منتر کرده بودند و او خود متوجه نمیشد)
انبار کردن انبار کردن ذخیره نهادن
مطیع کردن منقاد ساختن
آرد را بصورت میده درآوردن، نان میده ساختن، نرم کردن